****رقص باران****

****رقص باران****

به نام خدایی که در این نزدیکی ست..........
****رقص باران****

****رقص باران****

به نام خدایی که در این نزدیکی ست..........

کسی چه می داند؟

کسی چه می داند؟.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
شاید "یاسین" قلب قرآن

همان "یاحسین"باشد

که سر ندارد.......

به افتخار همه ی پدرا.....

پدری دست بر شانه پسر گذاشت و از او پرسید:

تو میتوانی مرا بزنی یا من تورا؟پسر جواب داد:

 من میزنم پدر ناباورانه دوباره سوال را تکرار کرد

ولی باز همان جواب را شنید با ناراحتی از کنار پسر

 رد شد بعد از چند قدم دوباره سوال را تکرار کرد

 شاید جوابی بهتر بشنود.

پسرم من میزنم یا تو؟

این بار پسر جواب داد شما میزنی.

پدر گفت چرا دوبار اول این را نگفتی؟

پسر جواب داد تا وقتی دست شما روی شانه من

 بود عالم را حریف بودم ولی وقتی دست از

شانه ام کشیدی قوتم را با خود بردی...






اگه بانکی بود که هر روز صبح 86400 دلار به حساب شما واریز میکرد و حساب هر روز به روز بعد منتقل نمیشد و اجازه نمیداد که پول تو حسابتون نگه دارید و در پایان هر روز آن قسمت از موجودی که نتونسته بودید استفاده کنید,مسدود میشد,چه کار می کردید؟
معلومه,تا آخرین سنت اونا برداشت میکردید.
ولی واقعیت داره.این بانک اسمش بانک زمان است. شما هر روز صبح 86400 ثانیه در اختیار دارید تا از آن استفاده کنیدو هر شب آن مقدار از موجودی زمان خود را که استفاده نکرده اید مسدود میشه.
چقدر عالی میشه که ما از تمام زمانی که در اختیار داریم برای انجام کارهای مفید و خیر استفاده کنیم.
سال جدید داره میرسه,میدونم شما دوست عزیز مثل خود  من برای سال جدید تدبیر هایی کرده ایم پس با کمک از ایزد منان و همت بلند خویش سعی کنیم که از زمان اختیاری به نحو احسنت استفاده کنیم تا پشیمانی به سوی ما راه نیابد.
امیدوارم خدای مهربان یاریمان کند که قطعا همینطور است

جملات زیبا گیله مرد

من و تو....

گفتم: خدایا از همه دلگیرم!

گفت: حتی از من؟


گفتم :خدایا دلم را ربودند!


گفت :پیش از من؟

گفتم: خدایا چقدر دوری!

گفت: تو یا من؟

گفتم :خدایا تنهاترینم!

گفت :پس من؟

گفتم: خدایا کمک خواستم!

گفت :غیر از من؟

گفتم: خدایا دوستت دارم!

گفت :بیش از من؟

گفتم: خدایا اینقدر نگو من!

گفت :من تو هستم و تو من!

زندگی...

لحظه هارا گذراندیم تا به زندگی رسیم ......

                              

                                           غافل از آنکه زندگی همان لحظه هاست


http://ahange-del.persianblog.ir/

نود.......

درصد کمی از انسانها نود سال زندگی می کنند ؛

مابقی یک سال را ، نود بار تکرار می کنند . . .

بالا و پایین زندگی.........

اگر در زندگیت بالا و پایین ها وجود نداشته باشند ...


یعنی تو مرده ای .

 

جملات زیبا گیله مرد

النار...

قبل از تولد و برای بدنیا اومدن ؛ خودمون رو در دریایی از آب  قرار میدیم

بعد از تولد و برای زندگی، در اقیانوسی از هوا

و با مردن ، در میان خروارها خاک ...

امیدوارم این چرخه رو با آتش تکمیل نکنیم.

خدایا پناه بر تو از این دنیای پر از هوا

خدایا در این سفر پر بلا ، آب و باد و خاک را تحمل کرده ام ؛ از آتش به تو پناه می برم .

خدایا من یک مسافرم ...

ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار

صندلی تنهایی...

میان سنگفرشهای سرد و خیس
و خطوط سفید و موازی جاده
صندلی تنهایی من ..
در گوشه ای به رنگ خاکستری
زیر چتر نقره ای رنگ ماه
در انتظار رؤیایی شیرین
لحظه ها را ورق می زند.
همه جا ساکت و خاموش
و خاطرات مه آلود من
بر روی بلندترین ستاره شب
غم دوری تو را فریاد می زند.
صندلی تنهایی من ..
تنها در میان شعله های آتش
قلب از جنس سنگ "خدا" را
با قطره های اشک گلهای نیلوفر
بر روی دیوار شیشه ای مرداب
نوازش می کند،
و میان قاب عکس خالی شب
به آسمان نگاه میکند
تا شاید..تویی که من را نمی خواهی
روزی دوباره،تو برگردی!!
صندلی تنهایی من ..
روبروی بغض خسته گلویم می نشیند
تا آواز تلخ روز جدایی تو از من را
در امتداد غروبهای بی انتهای پاییز
آهسته و آرام،خاطره رفتنت را
با سکوتی بلند فریاد زند.
آری.. صندلی تنهایی من از راهی خیلی دور
تلخ ترین و غم انگیز ترین خداحافظی عمرم را
میخواند.....غمگین ترین خداحافظی.....


.... شبهای بارانی و انتظار من

جاده....

جاده ی زندگی نبایدصاف ومستقیم باشد،خوابمان می گیرد...


دست اندازها نعمتند...!!!


                         سلام وخوش آمدید

خانه ای خواهم ساخت......

 

خانه ای خواهم ساخت

بر بلندای ابر ها

آسمانش آبی

باز باشد همه پنجره هایش به پذیرایی نور

ساحت باغچه اش پر ز نسیم

حوض ماهی پر آب

قامت پاک درختانش سبز

وترا خواهم خواند

که در این خانه کنارم باشی

سینه آینه تصویر تو را می جوید

که در آیی چو نور

توبه این خانه بیا

در خیابان امید

کوچه باور سبز

نبش میدان صبوری آنجا

خانه ای خواهی یافت

سر درِ خانه چراغی روشن

روی سکویش گلدان گلی

در دل خانه اجاقی دلگرم

با حضور تو در این خانه چه جشنی بر پاست

آسمان شب این خانه پر از چشمک و مهتاب و نسیم

ناودانش پر از موسیقی آب

ای سرآغازِ امید

تو بدین خانه درآ

من به دیدارِ تو می اندیشم

و به آرامش بودن با تو !

 

خوش آمدید

باد........


عجـیب است …


یک جای کار اشکال دارد ،


نه به پدرم رفته ام ؛ نه به مادرم !


مـن بر باد رفته ام … !


بهترین سوژه....

کار گردان جایزه اسکار را برد.....


عکآس میلیاردر شد...


نقاش ثروتمند شد...

شعرِ شآعر به 100 زبآن ترجمه شد..

و هنوز سر کوچه وآکس می زند"کودکی"که...


.



.



.


.


.


بهترین سوژه بود




گل.......

دست هآی کوچکش

به زور به مآشینِ،شآسی بلند حآجی میرسد

التماس میکند:آقا..گل میخری؟

و حاجی بی اعتنا تسبیح می اندازد و

برای فرج آقا دعا می کند!!

خدایا من در کلبه ی فقیرانه ی خویش چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری من خدای چون تو دارم وتو خدای چون خود نداری....

                                                                                                                                                 

باخدا.....

در طوفان زندگی با خدا بودن بهتر از

ناخدا بودن است.....

..
http://upload7.ir/images/28352058814044483941.gif.

فصل عاشقی ی تو

http://upload7.ir/images/87228161283002468408.gif

درجشنواره ی عاشقی های مطلق

         دانه های بلورین برف برتاج قصرم نشسته

                          وایوان خانه ام راسپیدپوش کرده

                             نعره زنان گرمایم رابه شادی میخواند

                                       که فصل فصل عاشقی ی توست

                                               نرم وآهسته بیا به جشن برفها...........


 

آشـق را از ایــن به بَعــــد  


، دیگـــر اینـگـونه بــنویســــید..."


"چــون همیـــــــشهــ سَــــــرَش

کـــــــلاه می رود....